متن های عاشقانه,متن زیبا,متن عاشقانه زیبا

 

 

این رسم روزگاره...

کسي را که خيلي دوست داري، زود از دست مي دهي **از آنکه خوب نگاهش کني. **از آنكه او را در آغوش بگيري . ** از آنکه تمام حرفهايت را به او بگويي ، **از آنکه همه لبخندهايت را به او نشان بدهي مثل پروانه اي زيبا، بال ميگيرد و دور مي شود ، و تو خيال ميكردي تا آخر دنيا مي توني هر روز طلوع آفتاب را با او تماشا كني .

 

 

رسم روزگاره:

کسي که از ديدنش سير نشده اي زود از دنياي تو ميرود ، بدون اينكه حتي ردي و نشوني از خودش در دنياي تو به جا بزاره .چه آرزوهايي با او نداشتي ، چه آينده ي زيبايي را با او مي ديدي، فرصت نشد كه فقط يك بار سرت را بر روي شانه هايش بزاري و گريه کنی.

 

 

رسم روزگاره:

وقتي از هر روزي بيشتر به او نياز داري ، وقتي هنوز خوشبختي را در كنار او حس نكردي ، وقتي هنوز ترانه هاي عاشقي را تا آخر با او نخوانده اي ، دركمال ناباوري مي بيني كه او را در کنارت نيست . چه فكر پوچي بود كه دست در دست او خنده کنان تا اوج آسمان خواهي رفت و او صورتت را پر از بوسه ميکند.

 

 

رسم روزگاره:

با خود گفتي اگر اين بار ببينمش دست او را مي گيرم ، خيلي محكم مي گيرم و نمي گذارم كه برود . او بايد براي هميشه ** بماند . دستي را گرفتي اما اين دست كيست كه خيلي سرده ؟ تو دست در دست تنهايي دادي . اون دست رهات نمي كنه !

 

 

رسم روزگاره:

او که ميرود ، براي هميشه هم مي رود .و آنقدر تنها مي شوي که حتي نام روزها را فراموش ميکني و گذشت زمان را احساس نمي كني ، از صداي تيك تيك ساعت بيزار مي شوي و با آنكه تنگ دل تو شكست اما ماهيش آزاد نشد.

راستی تو كه او را خيلي دوست داري: اگه هنوز باد شمعهایت را خاموش نکرده، اگه هنوز شمع بالهايت را نسوزانده ، اگه هنوز می توانی به او هديه اي ، شاخه گلي بدهي و پس قدر لحظه لحظه ي اين روزها را بدان . او را در آغوش بگير و تا فرصت داري به او بگو :

 

دوستت دارم.....


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : دو شنبه 13 خرداد 1392برچسب:, | 23:3 | نویسنده : hamama |

داستان,داستانک,داستان کوتاه

خانواده بسیار فقیری بودند که در یک مزرعه و یک کلبه کوچک کنار مزرعه کار و زندگی می‌کردند، کلبه آنها نه اتاقی داشت و نه اسباب و اثاثیه ای. اعضای خانواده از برداشت محصولات...
خانواده بسیار فقیری بودند که در یک مزرعه و یک کلبه کوچک کنار مزرعه کار و زندگی می‌کردند، کلبه آنها نه اتاقی داشت و نه اسباب و اثاثیه ای. اعضای خانواده از برداشت محصولات مزرعه آنقدری گیرشان می‌آمد که فقط شکمشان را به سختی سیر کنند. اما یک سال بدون هیچ علتی، محصول کمی بیشتر از حد معمول بدست آمد، در نتیجه کمی بیش از نیازشان پول بدست آوردند…


زن کاتالوگ کهنه و خاک گرفته ای را بیرون کشید و ورق زد، همچنان که صفحات آنرا یکی یکی ورق می‌زد افراد خانواده هم دورش جمع می‌شدند، بالاخره زن آینه‌ی بسیار زیبایی دید و به نظرش رسید که از همه چیز بهتر است. پیش از آن در خانه هرگز آینه ای نداشتند. از آنجایی‌که پول کافی برای خریدنش داشتند، زن آن را سفارش داد. یک هفته بعد وقتی در مزرعه سرگرم کار بودند مردی سوار بر اسب از راه رسید او بسته ای در دست داشت، و خانواده به استقبالش رفتند .


زن اولین کسی بود که بسته راباز کرد و خود را در آینه دید و جیغ زد: جک، تو همیشه می‌گفتی من زیبا هستم، من واقعآ زیبا هستم! مرد آینه را بدست گرفت و در آن نگاه کرد لبخندی زد و گفت: تو همیشه می‌گفتی که من خشن هستم ولی من جذاب هستم. نفر بعدی دختر کوچکشان بود که گفت: مامان، مامان، چشمهای من شبیه توست . در این اثنا پسر کوچکشان که بسیار پر انرژی بود از راه رسید و آینه را قاپید او در چهار سالگی از قاطر لگد خورده بود و صورتش از ریخت افتاده بود، او فریاد زد: من زشتم ! من زشتم!


و در حالی که بشدت گریه می‌کرد به پدرش گفت : پدر، آیا من همیشه همین شکل بودم ؟
بله پسرم ، همیشه .
با این حال تو مرا دوست داری ؟
بله پسرم، دوستت دارم !
چرا؟ برای چه من را دوست داری ؟
چون مال من هستی!!!

 

….و من هر روز صبح وقتی صادقانه به درونم نگاه می‌کنم و می بینم که زشت است ، از خدا می‌رسم آیا دوستم داری ؟ و او همیشه مهربانانه جواب می دهد: بله !و وقتی از او می پرسم چرا دوستم داری ؟


او می‌گوید : چون مال من هستی.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : دو شنبه 13 خرداد 1392برچسب:, | 22:56 | نویسنده : hamama |

 

متن های عاشقانه, متن زیبا, متن زیبا عاشقانه

عشق ؛چه زیبا بود اگر با تو بود.

عشق ؛چه زیبا بود اگر فقط یکبار، فقط یکبار در چشمانت نشانی از آن می دیدم.

عشق ؛چه زیبا بود اگر تنها قلبت برای من میتپید.

عشق ؛چه زیبا بود اگر دستانت گرمی میداد به دستانم.

عشق ؛چه زیبا بود اگر طنین صدای زیبایت در گوشم یک بار دیگر می پیچید.

عشق ؛چه زیبا بود اگر مثل قدیم یک بار به لبانت دوستت دارم را می آوردی.

عشق ؛چه زیبا بود اگر من را لایق دیدن چشمانت میدانستی.

عشق ؛چه زیبا بود اگر فقط من بودم و تو بودی و دیگر خدا


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : چهار شنبه 8 خرداد 1392برچسب:, | 22:51 | نویسنده : hamama |

 

میخ طویله, جک خنده دار

     دوستم زنگ زده خونمون مادر بزرگم گوشی رو برداشته
    در حالیکه گوشی دم دهنشه از من میپرسه بگم هستی یا نیستی؟!!!
    من :|
    مادربزرگمم همچنان منتظر جواب من! :|

¤¤¤¤¤¤¤¤¤مطالب خنده دار¤¤¤¤¤¤¤¤¤

    آیا به راستــــی ‌زمان آن فرا نرسیده است که به گرفتن عکسهایی که
    در آنها عینک آفتابی در منزل زده اید خاتمه بدهید ؟
    نه واقعا میخوام بدونم

¤¤¤¤¤¤¤¤¤مطالب خنده دار¤¤¤¤¤¤¤¤¤

    یه سوال از بچگی مغز منُ درگیر کرده…
    این که تو جر و بحث بهت میگن حالا نشونت میدم دقیقاً چیو میخان نشون بدن؟

¤¤¤¤¤¤¤¤¤مطالب خنده دار¤¤¤¤¤¤¤¤¤

   منطقی حرف زدن با بعضی ها،حتی از پوشیدن دمپایی لا انگشتی با جوراب هم سخت تره !

¤¤¤¤¤¤¤¤¤مطالب خنده دار¤¤¤¤¤¤¤¤¤

    ۳٫۶۷ میلیارد زن در دنیا وجود داره و من مجبورم خودم واسه خودم ساندویچ لقمه بگیرم …..

¤¤¤¤¤¤¤¤¤مطالب خنده دار¤¤¤¤¤¤¤¤¤

    راهنمای علمی و عملی استفاده از نخ دندان :
    آنقدر به کارتان ادامه دهید تا روی نخ خون مشاهده کنید
    این یعنی هیچ چیز اضافه ای بین دندان ها موجود نیست

¤¤¤¤¤¤¤¤¤مطالب خنده دار¤¤¤¤¤¤¤¤¤

    ﺗﺎ ﺍﻻﻥ ۱۲۶ ﮔﻞ ﻗﺎﻟﯽ ﺷﻤﺮﺩﻡ !! ﺍ
    اﻭﻣﺪﻡ ﯾﻪ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﮐﻨﻢ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺮﻡ ﺳﺮ ﺩﺭﺱ…
    بعله

¤¤¤¤¤¤¤¤¤مطالب خنده دار¤¤¤¤¤¤¤¤¤

    بعضیا ی جوری خودشونو میگیرن لـعـنـتـیـا انگار مـَـنــَن!!
    والا…

¤¤¤¤¤¤¤¤¤مطالب خنده دار¤¤¤¤¤¤¤¤¤

    یه وقتایی انقد به آدم میگن :
    تو باید محکم باشی ، تو باید محکم باشی :||
    که احساس میخ طویلگی به آدم دس میده !!

¤¤¤¤¤¤¤¤¤مطالب خنده دار¤¤¤¤¤¤¤¤¤

- قدیما یه کیلو سبزی می گرفتی پاک کنی دوتا کفش دوزدکی حلزونی از توش میومد بیرون کلی سرگرم می شدیم، اما حالا چی؟ نه سرگرمی ای نه دلخوشی ای ... هیچی...!

¤¤¤¤¤¤¤¤¤مطالب خنده دار¤¤¤¤¤¤¤¤¤

- از نظر هندوانه تمام انسان ها چاقوکش هستن.

¤¤¤¤¤¤¤¤¤مطالب خنده دار¤¤¤¤¤¤¤¤¤

- صبر...
کره ای: هیچ چی مثل منتظر بودن واسه عشقت عذاب آور نیست
آمریکایی: هیچ چی مثل منتظر بودن واسه یه ساندویچ گرم عذاب آور نیست
یونانی: هیچ چی مثل منتظر بودن واسه یه دسته چک عذاب آور نیست
انگلیسی: هیچ چی مثل منتظر بودن واسه یه مهمونی بزرگ عذاب آورر نیست
برزیلی: هیچ چی مثل منتظر بودن واسه یه مسابقه فوتبال عذاب آور نیست
ایرانی: انگار شما تا حالا با dialup کار نکردید!!!

¤¤¤¤¤¤¤¤¤مطالب خنده دار¤¤¤¤¤¤¤¤¤

عجب معادله پیچیده ای:
سوسک از موش می ترسه
موش از گربه می ترسه
گربه از سگ می ترسه
سگ از مَرد می ترسه
مرد از زن می ترسه
زن از سوسک می ترسه
کار خدا رو می بینید!!

¤¤¤¤¤¤¤¤¤مطالب خنده دار¤¤¤¤¤¤¤¤¤

خارجی ها قبل از امتحان:
موفق باشی رفیق :)
.
..
...
ایرانی ها قبل از امتحان:
برسونی ها =)))

¤¤¤¤¤¤¤¤¤مطالب خنده دار¤¤¤¤¤¤¤¤¤

از دیگر خصوصیات یک ایرانی ،اظهار نظر در تمامی زمینه هایی است که بالله هیچ تخصصی در آنها ندارد !

¤¤¤¤¤¤¤¤¤مطالب خنده دار¤¤¤¤¤¤¤¤¤

شما یادتون نمیاد اون روز هایی که هوا برفی و بارونی بود ناظم مدرسه میگف امروز صف نیست مستقیم برید سر کلاس ما هم خر کیف میشدیم میرفتم کلاس !

¤¤¤¤¤¤¤¤¤مطالب خنده دار¤¤¤¤¤¤¤¤¤

یعنی اینقدی که پسرا به موهاشون میرسن ااگه به یه بوته شلغم رسیده بودن الان هلو می داد!!

¤¤¤¤¤¤¤¤¤مطالب خنده دار¤¤¤¤¤¤¤¤¤

در آستانه امتحانات
زمزمه های دانشجویان شب قبل از امتحان:
خب!
این که نمیاد...
اینم که بلدم...
دیگه وقت خوابه...

¤¤¤¤¤¤¤¤¤مطالب خنده دار¤¤¤¤¤¤¤¤¤

 دوست گرامی‌، شما برنده یه یک همسرِ مهربان شده اید،
جهتِ دریافتِ اطلاعاتِ بیشتر، به سایت:
شتر در خواب بیند پنبه دانه مراجعه فرمایید..
با تشکر ,
شرکتِ بیشین تا بیاد

¤¤¤¤¤¤¤¤¤مطالب خنده دار¤¤¤¤¤¤¤¤¤

روباهی موبایلی دید؛زاغه از بالای درخت گفت:
اگه پایین آنتن نمیده بده بالا برات بگیرم
روباه موبایل و داد زاغ گفت: این عوض قالب پنیر کلاس سوم ابتدایی


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : چهار شنبه 8 خرداد 1392برچسب:, | 22:39 | نویسنده : hamama |

داستانهای خواندنی (2)

داستان عشقی,داستانهای عاشقانه

روزی مردی از یک دختر پرسید:


آیا با من ازدواج می‌کنی؟


دختر جواب داد: نه


و از آن پس مرد شاد زیست، به ماهیگیری و شکار رفت، کلی گلف بازی کرد،تمام مسابقات فوتبال را دید و با هرکه دلش خواست رقصید.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:, | 16:2 | نویسنده : hamama |

باید قدم بزنم 

گاهی اوقات چیزی درون من می رقصد و پای کوبی می کند 
من روحم را حبس نکرده ام. 
به اینکه انسان عجیبی هستم اعتراف می کنم ! 
من خدا را در آغوش کشیده ام. 
خدا زیاد هم بزرگ نیست. 
خدا در آغوش من جا می شود، 
شاید هم آغوش من خیلی بزرگ است. 
خدا را که در آغوش می کشم دچار لرز های مقطعی می شوم . 
تب می کنم و هذیان می گویم. 
خدا پیشانی مرا می بوسد و من از لذت این بوسه دچار مستی می شوم. 
خدا یکبار به من گفت تو گناهکار مهربانی هستی. 
و من خوب می دانم که گناهان من چقدر غیر قابل بخششند. 
می دانم زیاد مهمان نخوام بود. 
این را نه از خود که پدر آسمانی به من گفته است. 
زمان می گذرد. 

همیشه سعی می کنم خوب باشم و همیشه بد می مانم. 
باید کمی قدم بزنم تا فکر کنم. 
من برای اینکه برای کسی که دوستش دارم شعر بگویم هم باید قدم بزنم . 
مدتی هست که خیلی افسرده ام. 
از اینکه چیزی می نویسم احساس بدی به من دست می دهد. 
من روح خودم را معتاد به زنده بودن کرده ام. 
و از این متاسفم. 
و بیشتر از این تاسف می خورم که روزهایی که سعی می کردم مورچه های سیاه را لگد نکنم 
ناخواسته غنچه های بوته گلی را لگد مال کردم. 

من این روزها مدام هذیان می گویم 
آسمان برای من بنفش است .


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : یک شنبه 29 ارديبهشت 1392برچسب:ای آخ آخ آخ, | 19:42 | نویسنده : hamama |

مطالب طنز, مطالب خنده دار, طنز و سرگرمی, طنز دخترانه

 

پسرها و سوسک

چرا؟؟؟؟؟

میگم خدمتتون

1.دقت کردین بعضی سوووسکااا گیر میدن بهت هرچی با دمپایی میزنی تو سرشون بیشتر میان طرفت!!!!

 

2.دیدین  سوسک ها چقدر سگ جونن لهشون میکنی ولی هنوز شاخکاشونو تکون میدن

خووووووووب تا اینجا فک کنم منظورمو گرفته باشین!!!!

 

خوب میریم سراغ بقیه ی شباهت ها

3.مدل مووووووووو های پسرااااااا (با وجود تنها 2 تار مو!!! همونو با کلی چسب و تافت و ... سیخ می کنن)

 

4.سوووسک موجود چندشیه (مثل پسر ها که خیلی چندشن)

 

5.سوسکااا رو هیچکی دوست نداره (البته من به استثنا ها کاری ندارم کلی گفتم)دقیقا مثه پسر هاااااااا

 

6.سوسک تنها حشره ایه که خوشگلش پیدا نمیشه!!! مثل پسر که نسل خوشگلاش منقرض شده!!!

 

7.میگن سوسکااا خیلی پیچیدن و محققا هنوز از زندگیشون سر در نیاوردن درست مثل پسر جماعت که هیچ وقت نمیفهمی پشته ای قیافه یه زشتش  چیه!!!!بس که موزیییییییییی ان

خوب فکر کنم به اندازه ی کافی دلیل اوردم واسه اینکه شما دختران محترم شباهت زیااااااااااد بین این دو موجودو بفهمین پس الان میشه  به یه نکته اشاره کرد

 

واسه من سواله

که چرا دخترا با دیدن سوسک جیییییییغ میزنن و در میرن

ولی با دیدن یه پسر.....

نه واقعا خیلی واسم جالبه !!!!؟؟؟؟

 

یه سوال دیگه

چرا پسر ها با وجود این همه شباهت سوسک های بیچاررو میکشن (خیلی راحت)

آقا پسر های محترم !!!!

این مقاله فقط جنبه طنز و سرگرمی دارد.پس لطفا عصبی نشوید


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : جمعه 20 ارديبهشت 1392برچسب:, | 20:9 | نویسنده : hamama |

عشق از دید حاج آقا: استغفرالله باز از این حرفای بی ناموسی زدی؟
(
جمله عاشقانه: خداوند همه جوانان رو به راه راست هدایت کنه

عشق از دید یک ریاضیدان: عشق یعنی دوست داشتن بدون فرمول
(
جمله عاشقانه: آه عزیزم به اندازه سطح زیر منحنی دوستت دارم

عشق از دید رحیم گوشکوب بقال سر کوچه: والا زمان ما عشق مشق نبود. ننمون رفت این فاطی اتوماتیک رو واسمون گرفت
(
جمله عاشقانه : هوی فاطی شام چی داریم ؟

عشق از دید مرتضی ایدزی (در زندان): اوچیكتیم عشقی! (جمله عاشقانه : خاك زیر پاتیم ... نشاشی كه گل میشیم

عشق از دید ننه بزرگم
نزن ننه این حرفارو! راستی این دختر بتول خانوم خیلی دختر خوب و با كمالاتیه
(
جمله عاشقانه : بریم خواستگاری ...) 

عشق از دید دوست دخترم: عزیزم تو كه عاشقمی پس چرا هزینه جراحی دماغمو نمیدی؟! واسه ناهار هم بریم سورنتو... نادیا و دوستشم میان... دوست نادیا واسش یه ماتیز گرفته! تو حتی حاضر نیستی واسه من كه اینهمه دوستت دارم یه پراید بخری؟
(
جمله عاشقانه: عزیزم گوشی سونی میخوام... راستی دوستت هم دارم!) 

عشق از دید غلام شوفر: رادیاتور عشق من از برایت جوش آمده! باور نداری بر آمپرم بنگر
(
جمله عاشقانه: عزیزم دوست دارم! بووووو بوووووو بوووووغ
عشق از دید ارازل و اوباش (جوات): عشق مشق سرش گرده! خونه خالی نداری؟ 
(
جمله عاشانه : بوووق... آبجی میای بریم كثافتكاری ؟

عشق از دید بابام: آخه پسر عشق واست نون و آب میشه؟! حالا بگو ببینم باباش چی كارست‌؟ 
(
جمله عاشقانه: برو دختر حاج آقارو بگیر

عشق از نگاه ننم: وا مگه تو امسال كنكور نداری؟! عشق باشه واسه بعد
(
جمله عاشقانه : اوا غذام سوخت
عشق از دید دخترای ترشیده: خدا جون یعنی میشه بیاد خواستگاریم؟
(
جمله عاشقانه : یا شابدالعظیم ???? تومن نذرت كه بیاد خواستگاریم


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392برچسب:, | 19:48 | نویسنده : hamama |

 

انشا یک بچه دبستانی در مورد ازدواج (اوج خنده)

 


هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم.تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است

حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند.

در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم.

از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود.
در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند که کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده شده. مهم اشق است !

اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید من تا حالا کلی سکه جم کرده ام و می خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم.

مهریه و شیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند. همین خرج های ازافی باعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی داییمختار با پدر خانومش حرفش بشود دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود.. خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد. البته من و ساناز تفافق کرده ایم که بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند!

اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد. زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک زیر زمینی بگیرد. میگفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین! اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید. ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست کردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست.. از آن موقه خاله با من قهر است.

قهر بهتر از دعواست. آدم وقتی قهر می کند بعد آشتی می کند ولی اگر دعوا کند بعد کتک کاری میکند.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : سه شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:, | 21:12 | نویسنده : hamama |

بازم آمد باران

يادم آورد به گوش

چك چك خاطره ها

ياد ايام قديم

بازي سرسره ها

بر زمين خوردن ها

خيس بازي شدن پنجره ها

پرسه ه اي با دلكي شاد بر آن رفتن ها

پدرم با رخشش

خيس مي گشت به زير باران 


همچو نيلوفر سرگرداني

مي دويدم به كنارش ،  تا بگيرم چتري


بوسه مي زد به لبم

چتر مي گشت براي دل من با دستش

خيس مي گشت براي گلكش

تا كه او رشد كند

تا كه همچون گل زيبا

نرود دور و بر او پشت كند 


بر لب پنجره خاطره ها

بوسه مي زد بر او ، قطره باران هر دم 

ناز مي كرد تنش   اين دل باران گردم

آري آري

مادر پر زده ام را گويم

صورتش خسته ولي تابان بود

دل او صاف و خودش ناب

گويي انگار

همچو يك قطره اي از باران بود


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : سه شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:, | 21:2 | نویسنده : hamama |
صفحه قبل 1 ... 9 10 11 12 13 ... 16 صفحه بعد
.: Weblog Themes By VatanSkin :.